|
به یاد داری؟ به ياد داری، زمانی که می رفتی باران می باريد؟!... به سويت دويدم تا راه رفتن را بر تو بربندم. در نگاهت چشم دوختم و التماس ماندن کردم. به ياد داری گفتم اگر تو بروی... اگر از من خيال برگيری، اگرمن را به تقدير بسپاری،... بال پروازم خواهد شکست؟!... اشک هايم را به ياد داری؟... شکستنم را به ياد داری؟... و تو... به ياد داری گفتی در باران هم باز می گردی؟ ……………. اينجا باران می بارد. و من نگاه به همان راه دوخته ام. ای کاش می آمدی... ای کاش.. نظرات شما عزیزان: [ جمعه 1 شهريور 1392
] [ 14:24 ] [ رضاخطر ]
|
|
[ طراحي : 9pars ] [ Weblog Themes By : 9pars ] |